متن سوره الکهف بههمراه ترجمه و ترتیل آن

سوره کهف، یکی از سورههای مکی قرآن کریم، در جزء پانزدهم قرار دارد و با 110 آیه، مفاهیمی عمیق از ایمان، توکل و عبرتهای تاریخی را در دل خود جای داده است. این سوره، بهدلیل روایت داستانهایی تأثیرگذار مانند ماجرای اصحاب کهف، حضرت موسی و خضر (ع)، ذوالقرنین و صاحب دو باغ، دریچهای بهسوی تأمل در پیچیدگیهای زندگی و حکمت الهی میگشاید. هر یک از این داستانها، مفاهیمی چون صبر در برابر سختیها، اهمیت علم واقعی، خطر غرور و قدرت ایمان را برجسته میکند.
تلاوت سوره کهف بهویژه در روز جمعه، بر اساس روایات اسلامی، توصیه شده است. گفته میشود که خواندن این سوره نوری میان دو جمعه در دل و زندگی انسان ایجاد میکند و او را از فتنههای زمان، بهویژه فتنه دجال، مصون میدارد. این سوره نهتنها یک متن مذهبی، بلکه راهنمایی برای مدیریت چالشهای فردی و اجتماعی است. تأمل در آیات آن، ذهن و دل را بهسوی عمق باورهای الهی سوق میدهد و یادآور این حقیقت است که پناهگاه اصلی انسان در برابر ناملایمات، ایمان و اتصال به پروردگار است.
فایل صوتی ترتیل سوره الکهف
ترتیل سوره کهف با صدای استاد پرهیزکار، استاد سعد الغامدی و استاد عبدالباسط بهصورت فایل صوتی در دسترس کاربران قرار گرفته است.
متن سوره کهف بههمراه ترجمه
بهنام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
همه ستایش ها ویژه خداست که این کتاب را بر بندهاش نازل کرد و برای آن هیچگونه انحراف و کژی قرار نداد. (۱)
[کتابی] است درست و استوار [و برپادارنده مصالح حیات انسان] تا از سوی خود [ستمکاران را] به عذابی سخت بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می دهند، مژده دهد که برای آنان پاداشی نیکوست. (۲)
که در آن پاداش نیکو، جاودانه ماندگارند. (۳)
و [نیز] کسانی را که گفتند: خدا [برای خود] فرزندی گرفته است، [به آتش دوزخ] بیم دهد. (۴)
نه آنان به این [سخن خرافی و بی پایه] یقین و دانشی دارند و نه پدرانشان [بلکه گفتارشان از روی جهل و نادانی است] چه بزرگ سخنی است که [از روی افترا] از دهانشان بیرون می آید؛ آنان جز دروغ نمی گویند. (۵)
شاید تو میخواهی اگر [این معاندان لجوج] به این سخن [که قرآن کریم است] ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی!! (۶)
مسلماً ما آنچه را [از درخت، نبات، حیوان، دریا و دیگر آثار] روی زمین است، زینت زمین قرار دادیم تا آنان را آزمایش کنیم که کدامشان از جهت عمل نیکوترند. (۷)
و بیتردید ما آنچه را روی زمین است، سرانجام، خاک بیگیاه خواهیم کرد. (۸)
آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای شگفتانگیز ما بودند؟ [چنین نیست؛ زیرا ما را در پهن دشت هستی نشانههایی شگفتانگیزتر از اصحاب کهف است.] (۹)
[یاد کن] هنگامی را که [آن] جوانان در غار پناه گرفتند و گفتند: پروردگارا! رحمتی از نزد خود به ما عطا کن، و برای ما در کارمان زمینه هدایتی فراهم آور. (۱۰)
پس سالیانی چند در آن غار، خواب را بر گوش هایشان چیره ساختیم. (۱۱)
سپس آنان را [از خواب] برانگیختیم تا مشخص کنیم کدام یک از آن دو گروه، مدت درنگشان را [در غار] به شمار می آورند؟ (۱۲)
ما خبر [عبرت آموز] شان را به حق و درستی برای تو بیان میکنیم: آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (۱۳)
و دلهایشان را [با یقین به حقایق،] محکم و استوار ساختیم؛ آنگاه [که در برابر شرک و بت پرستی] به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نمیپرستیم که اگر بپرستیم سخنی گزاف و دور از حق گفتهایم: [که با خدا معبودی دیگر وجود دارد.] (۱۴)
اینان قوم [نادان و بیمنطق] ما هستند که بهجای خدا معبودانی برگرفتند، چرا بر حقّانیّت معبودانشان دلیلی روشن نمیآورند؟ پس ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد [که خدا دارای شریک است] کیست؟ (۱۵)
و [پس از مشورت و گفتگو با یکدیگر چنین گفتند:] اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا میپرستند، کناره گرفتهاید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد. (۱۶)
و خورشید را میبینی که وقتی طلوع میکند، از سمت راست غارشان متمایل میشود، و وقتی غروب میکند، سمت چپشان را ترک میکند و آنان در محل وسیعی از آن غارند [که نسیم مطبوعش آنان را فرا می گیرد]؛ این از نشانههایِ [قدرتِ] خداست. خدا هر که را هدایت کند، راه یافته است و هر که را گمراه نماید، هرگز برای او یاور و دوست هدایتکنندهای نخواهی یافت. (۱۷)
و آنان را گمان میکنی که بیدارند، درحالی که خوابند و آنان را به جانب راست و جانب چپ میگردانیم، و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانیده است. اگر بر آنان آگاه میشدی از آنان روی برتافته و میگریختی و همه وجودت از [دیدن] آنان پر از ترس میشد. (۱۸)
و همانگونه [که با قدرت خود خوابشان کردیم، از خواب] بیدارشان نمودیم تا میان خود از یکدیگر [از حادثه اتفاق افتاده] بپرسند. گوینده ای از آنان گفت: چه مقدار [در خواب] مانده اید؟ [برخی] گفتند: یک روز یا پاره ای از روز را [در خواب] مانده ایم. [و برخی دیگر] گفتند: پروردگارتان به مقداری که [در خواب] ماندهاید، داناتر است، پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر روانه کنید و او باید با تأمل بنگرد کدام یک [از مغازه داران شهر] غذایش پاکیزهتر است؟ پس غذایی از آن برایتان بیاورد، و او باید [در رفت، برگشت و دادوستد] دقت و نرمی و لطف نشان دهد و احدی را از حال شما آگاه نکند. (۱۹)
زیرا اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند یا شما را به آیین خود برمیگردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد. (۲۰)
و این گونه [مردم آن شهر را بهوسیله آن سکه قدیمی] از حال آنان آگاه کردیم تا بدانند که وعده خدا [در برانگیختن مردگان در روز قیامت] حق است و در برپاشدن قیامت هیچ تردیدی نیست. هنگامیکه [کاشفانِ غار] میان خودشان در کار آنان نزاع و ستیز داشتند، پس [یک گروه] گفتند: ساختمانی بهروی [جایگاه] آنان بنا کنید [تا از دیدهها پنهان بمانند] البته پروردگارشان به آنان داناتر است. ولی آنان که بر کارشان [نسبت به اصحاب کهف] پیروز شدند، گفتند: به یقین مسجدی بر روی [جایگاه] آنان بنا خواهیم کرد. (۲۱)
به زودی خواهند گفت: سه نفر بودند، چهارمین آنان سگشان بود و میگویند: پنج نفر بودند و ششمین آنان سگشان بود، درحالیکه [این اظهار نظرهای بی دلیل] تیر به تاریکی انداختن است. و میگویند: هفت نفر بودند، هشتمین آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به شماره آنان آگاهتر است، جز اندکی کسی شماره آنان را نمیداند. پس درباره آنان بحث و مجادله مکن مگر بحث و مجادله ای ظاهر و در مورد آنان از هیچکس نظر مخواه. (۲۲)
و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام میدهم، (۲۳)
مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن ان شاءالله را] از یاد بردی، پروردگات را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به چیزی که از این به صواب و مصلحت نزدیکتر باشد، راهنمایی کند. (۲۴)
[اصحاب کهف] سیصد سال در غارشان ماندند و نُه سال به آن افزودند. (۲۵)
بگو: خدا به مدتی که ماندند داناتر است، [برای اینکه] غیب آسمان ها و زمین ویژه اوست، چه بینا و چه شنواست، برای اهل آسمان ها و زمین سرپرست و یاوری جز او نیست و احدی را در فرمانروایی اش بر جهان هستی شریک نمی گیرد. (۲۶)
و آنچه از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است، بخوان. برای کلماتش تبدیل کنندهای نیست، و هرگز جز او ملجأ و پناهی نخواهی یافت. (۲۷)
با کسانی که صبح و شام، پروردگارشان را میخوانند درحالیکه همواره خشنودی او را میطلبند، خود را پایدار و شکیبادار، و در طلب زینت و زیور زندگی دنیا دیدگانت [از التفات] به آنان [بهسوی ثروتمندان] برنگردد و از کسی که دلش را [به سبب کفر و طغیانش] از یاد خود غافل کردهایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیادهروی است، اطاعت مکن. (۲۸)
و بگو: [سخن] حق [که قرآن است] فقط از سوی پروردگار شماست؛ پس هر که خواست ایمان بیاورد و هر که خواست کافر شود، به یقین ما برای ستمکاران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش بر آنان احاطه دارد و اگر [از شدت تشنگی] استغاثه کنند با آبی چون مس گداخته که چهرهها را بریان میکند [به استغاثه آنان] جواب گویند، بد آشامیدنی و بد جایگاهی است. (۲۹)
مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [پاداششان داده خواهد شد] زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کردهاند، تباه نمیکنیم. (۳۰)
برای آنان بهشت های جاودانی است که از زیرِ درختانِ [آن] نهرها جاری است، در حالی که در آنجا بر تخت ها تکیه دارند با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند، و جامه هایی سبز از دیبای نازک و سِتبر می پوشند، چه پاداش خوبی و چه آسایش گاه نیکویی. (۳۱)
و برای مشرکان [که از معبودان باطل دم میزنند و دل به دنیای فانی بستهاند] مَثَلی بزن: دو مرد را که به یکی از آنان دو باغ انگور دادیم و اطراف آن دو باغ را با درختان خرما پوشاندیم و فاصله میان آن دو باغ را کشتزاری قرار دادیم؛ (۳۲)
هر یک از این دو باغ میوه اش را می داد و چیزی از آن میوه نمیکاست، و میان آن دو باغ، نهری [پر آب] روان کردیم. (۳۳)
و برای او میوه [فراوان] بود، پس [مغرورانه] به رفیقش در حالی که با او گفتگو میکرد، گفت: من مال و ثروتم از تو بیشتر است و از جهت نَفَرات نیرومندترم. (۳۴)
و درحالیکه [به سبب غرور و عصیان] بر خویشتن ستمکار بود، به باغش وارد شد [و] گفت: گمان نمیبرم که این باغ هرگز نابود شود؛ (۳۵)
و گمان نمی کنم که قیامت برپا شود، و اگر هم [بر فرض] به پروردگارم بازگردانده شوم، یقیناً در بازگشت، جایگاهی بهتر از این را خواهم یافت. (۳۶)
رفیقش درحالیکه با او گفتوگو میکرد به او گفت: آیا به آنکه تو را از خاک سپس از نطفه آفرید، آن گاه تو را بهصورت مردی درست و نیکو درآورد، کافر شدهای؟ (۳۷)
من [اقرار قلبی دارم که] اوست خدا، پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمیگیرم؛ (۳۸)
و چرا وقتی به باغ خود، وارد شدی، نگفتی: آنچه خدا بخواهد [صورت میپذیرد] و هیچ نیرویی جز بهوسیله خدا نیست؛ اگر مرا از جهت ثروت و فرزند کمتر از خودت میبینی. (۳۹)
امید است پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا کند و از آسمان آسیبی دقیق و حساب شده بر باغ تو فرستد تا بهصورت زمینی صاف و بیگیاه و لغزنده شود؛ (۴۰)
یا آب آن در زمین فرو رود که هرگز نتوانی آن را بهدست آوری. (۴۱)
[عاقبت آن مغرور مشرک، بهعذاب خدا دچار شد] و تمام میوههایش از بین رفت، پس درحالیکه همه داربستها فرو ریخته [و تاکها روی آن بود] و در [حسرت] هزینههای [فراوانی که] متحمل شده بود، دو دستش را زیر و رو میکرد، میگفت: ای کاش من احدی را با پروردگارم شریک نگرفته بودم. (۴۲)
و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند. (۴۳)
در آنجا [که گرفتاری از همه سو انسان را احاطه می کند] یاریدادن ویژه خدای به حقّ است. او از جهت پاداش بهتر و از نظر تأمینکردن عاقبت نیکوتر است. (۴۴)
و زندگی دنیا را برای آنان وصف کن که [در سرعت زوال و ناپایداری] مانند آبی است که آن را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین بهوسیله آن [به طور انبوه و در هم پیچیده] بروید، [و طراوت و سرسبزی شگفت انگیزی پدید آورد] آنگاه [در مدتی کوتاه] خشک و ریز ریز شود که بادها آن را به هر سو پراکنده کنند؛ و خدا بر هر کاری تواناست. (۴۵)
مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است. (۴۶)
و [یاد کن] روزی را که کوه ها را [از محل استقرارشان] برانیم و نابود کنیم، و زمین را هموار و آشکار ببینی، و همه آنان را [برای ورود به عرصه قیامت] محشور می کنیم، و هیچ یک از آنان را وانمی گذاریم. (۴۷)
و صف کشیده بر پروردگارت عرضه می شوند [به آنان گویند:] همانا [تنها] نزد ما آمدید، همانگونه که نخستین بار شما را [تنها] آفریدیم [شما در توانمندی ما نسبتبه زندهکردن مردگان تردید داشتید]؛ بلکه میپنداشتید برای حسابرسی اعمال شما موعدی قرار نخواهیم داد. (۴۸)
کتاب [اعمال] هر کسی [در برابر دیدگانش] نهاده می شود، پس مجرمان را میبینی که از آنچه در آن است هراسان و بیمناکند و میگویند: ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته است مگر آنکه آن را بهحساب آورده؟! و هر عملی را انجام دادهاند، حاضر مییابند، و پروردگارت به هیچکس ستم نخواهدکرد. (۴۹)
و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند، جز ابلیس که از گروه جن بود، پس او از دایره فرمان پروردگارش بیرون رفت. [با این حال] آیا او و نسلش را بهجای من سرپرست و یاور خود میگیرید، در حالی که آنها دشمن شمایند؟! [ابلیس ونسلش] برای ستمکاران، بد جایگزینی [بهجای خدا] هستند. (۵۰)
من ابلیس و نسلش را در آفرینش آسمانها و [در پدیدآوردن]، زمین و در آفرینش خودشان شاهد و گواه نگرفتم [تا یاریم دهند]؛ و من گمراهکنندگان را یار و مددکار خود نگرفتهام. (۵۱)
و [یاد کن] روزی را که [خدا به مشرکان] میگوید: کسانی [چون فرشتگان، جنّ و بت ها را] که میپنداشتید شریکان من [در قدرت و ربوبیّت] هستند، صدا بزنید [تا شما را از عذاب نجات دهند] پس آنان را صدا میزنند، ولی پاسخشان را نمیدهند و میان آنان و معبودهایشان هلاکت گاهی قرار میدهیم [که هر نوع رابطه ای را بین آنان ناممکن خواهد ساخت.] (۵۲)
مجرمان، آتش را می بینند و یقین می کنند که در آن خواهند افتاد و راه بازگشتی از آن نمی یابند. (۵۳)
بیتردید در این قرآن از هر گونه مثلی برای مردم بیان کردیم [ولی مردم به انکار آنها برخاستند] و انسان از هر چیزی [با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه] برخوردش [خصمانه تر و] ستیزهجوتر است. (۵۴)
و هنگامی که هدایت بهسوی مردم آمد، چیزی مانع ایمان آوردن آنان و درخواست آمرزش از پروردگارشان نشد، مگر [کبر و دشمنی آنان با حق که در چنان فضایی آکنده از کبر و دشمنی گویی انتظار میبردند] که روشهای [جاری ما در عذاب] پیشینیان [متکبّر کفر پیشه] به سراغشان آید، یا عذاب رویاروی به آنان رسد [تا آن زمان ایمان بیاورند و درخواست آمرزش کنند.] (۵۵)
و ما پیامبران را جز مژدهرسان و بیمدهنده نمیفرستیم، و آنان که کافرند بهوسیله سخن باطل، ستیزهجویی و نزاع میکنند تا بهوسیله آن حق را تباه کنند! و آیات من و عذابهایی که به آن بیمشان دادهاند، به مسخره گرفتند. (۵۶)
و کیست ستمکارتر از کسی که بهوسیله آیات پروردگارش پند داده شود، ولی از آنها روی برگرداند و دست آورد پیشین خود را [که کفر، جدال و ستیز با حق است] فراموش کند؟ بهراستی ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادهایم تا قرآن را نفهمند و در گوش هایشان سنگینی نهادیم [تا آن را نشنوند] و اگر آنان را به راه هدایت فراخوانی، هرگز و هیچگاه هدایت نیابند. (۵۷)
و پروردگارت بسیار آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر می خواست آنان را به کیفر گناهانی که مرتکب شدهاند، مؤاخذه کند، قطعاً در عذابشان شتاب مینمود [اما چنین نمیکند]؛ بلکه آنان را وعدهگاهی است که هرگز در برابر آن کمترین پناهگاهی نخواهند یافت. (۵۸)
و آن شهرها [یی که داستانشان را بر تو خواندیم] هنگامی که اهل آنها [با کفر و تکذیب آیات خدا] به خود ستم ورزیدند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان وقتی معلوم مقرّر نمودیم. (۵۹)
و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [خدمت گزار] خود گفت: همواره میروم تا به محل برخورد آن دو دریا برسم [چه اینکه زود برسم] یا روزگاری طولانی به سفرم ادامه دهم، [در هر حال میروم تا برای تحصیل دانش بیشتر، عبد صالح حق را بیابم.] (۶۰)
پس هنگامی که به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را [که برای خوردن فراهم کرده بودند] از یاد بردند، [آن] ماهی راه خود را [بهطور سرازیر] در دریا پیش گرفت. (۶۱)
وقتی [از آنجا] گذشتند، موسی به خدمت گزارش گفت: غذای صبح گاهی ما را بیاور که از این سفرمان سختی و خستگیِ بسیار دیدیم. (۶۲)
خدمت گزارش گفت: آیا ندانستی چون کنار آن سنگ جای گرفتیم، من ماهی را از یاد بردم و آن با وضعی شگفتانگیز راه خود را در دریا گرفت و رفت، و جز شیطان از خاطرم نبرد که آن را به یاد داشته باشم. (۶۳)
موسی گفت: این [جای فراموشکردن ماهی] همان است که ما در طلبش بودیم. پس با پیگرفتن جای پای خود [از راهی که آمده بودند] برگشتند. (۶۴)
پس بنده ای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم. (۶۵)
موسی به او گفت: آیا [اذن می دهی که] من تو را [به این هدف] پیروی کنم که از آنچه به تو آموختهاند، مایه رشدی به من بیاموزی؟ (۶۶)
گفت: [ای موسی!] تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی. (۶۷)
و چگونه میتوانی بر چیزی که به آن احاطه [علمی] نداری شکیبایی ورزی؟ (۶۸)
گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت، و هیچ فرمانی را از تو مخالفت نخواهم کرد. (۶۹)
گفت: [ای موسی!] اگر دنبال من آمدی، از هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره [حقیقتِ] آن با تو آغاز سخن کنم. (۷۰)
پس هر دو به راه افتادند تا وقتی که در کشتی سوار شدند، او شکافی در کشتی ایجاد کرد. موسی گفت: آیا آن را شکافتی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ به راستی که کاری بسیار زشت کردی! (۷۱)
گفت: [ای موسی!] آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی؟ (۷۲)
گفت: مرا بر آنچه از یاد بردم، مؤاخذه مکن و در کارم به من سخت مگیر. (۷۳)
پس [هر دو] به راه افتادند تا [زمانی که] به نوجوانی برخوردند؛ پس [بنده ما] او را کشت. موسی گفت: آیا شخص بیگناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کُشتی؟ بهراستی که کاری بسیار ناپسند مرتکب شدی! (۷۴)
گفت: [ای موسی!] آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی کنی؟ (۷۵)
گفت: بعد از این اگر چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من مصاحبت مکن [برای آنکه] از جانب من به عذر قابلقبولی رسیدهای [و برای جداشدن از من دلیل قاطعی داری.] (۷۶)
پس [هر دو] به راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از اینکه آن دو را مهمان کنند، خودداری کردند. پس در آن شهر، دیواری یافتند که میخواست فروریزد، پس او آن را [بهگونهای] استوار کرد [که فرو نریزد]. موسی گفت: اگر میخواستی برای تعمیر آن دیوار، مزدی میگرفتی [که برای خود خوراک فراهم آوریم.] (۷۷)
گفت: [ای موسی!] اکنون زمان جدایی میان من و توست؛ بهزودی تو را به تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی، آگاه میکنم. (۷۸)
اما آن کشتی، از بینوایانی بود که [با آن] در دریا کار میکردند و در برابرشان پادشاهی بود که هر کشتی سالم و بیعیبی را غاصبانه تصرف میکرد، من خواستم معیوبش کنم [تا به دست آن ستم گر نیفتد.] (۷۹)
و اما [آن] نوجوان [که او را کُشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو را [در آینده] به طغیان و کفر بکشاند. (۸۰)
پس خواستیم پروردگارشان پاکتر و مهربانتر از او را به آنان عوض دهد. (۸۱)
و اما آن دیوار از دو نوجوان یتیم در این شهر بود، و زیرش گنجی متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردی شایسته بود، پس پروردگارت خواست که آن دو یتیم به حد رشد رسند و گنجشان را بهسبب مِهر [ی که] پروردگارت [به آن دو] داشت بیرون آورند و من این را از پیش خود انجام ندادم. این است تفسیر و علت آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (۸۲)
و از تو درباره ذوالقرنین می پرسند؛ بگو: به زودی بخشی از سرگذشت او را [به وسیله آیاتی از قرآن] برای شما می خوانم. (۸۳)
ما به او در زمین، قدرت و تمکّن دادیم و از هر چیزی [که برای رسیدن به هدفهایش نیازمند به آن بود] وسیلهای به او عطا کردیم. (۸۴)
پس [با توسل به وسیله،] راهی را [برای سفر به غرب] دنبال کرد. (۸۵)
تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمه ای گرم و لجن آلود غروب میکند، و نزد آن قومی را یافت [که فساد و ستم میکردند]. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا [این قوم را به کیفر فساد و ستمشان] عذاب میکنی و یا در میانشان شیوهای نیک در پیش میگیری. (۸۶)
ذوالقرنین گفت: اما هر که [با کفر، فساد و گناه] ستم کرده، عذابش می کنیم، آن گاه به سوی پروردگارش بازگردانده می شود، پس او را عذابی سخت خواهد کرد. (۸۷)
و اما هر که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده است، پس بهترین پاداش برای اوست، و ما هم از سوی خود تکلیفی آسان به او خواهیم داد. (۸۸)
پس [باز هم با توسل به وسیله] راهی را [برای سفر به شرق] دنبال کرد. (۸۹)
تا زمانی که به محل طلوع خورشید رسید، آن را یافت که بر قومی طلوع می کند که در برابر آن پوششی [از مسکن و لباس] برای آنان قرار نداده ایم. (۹۰)
[سرگذشت ذوالقرنین و ملت ها] این گونه [بود]، و یقیناً ما به آنچه [از وسایل و امکانات مادی و معنوی] نزد او بود، احاطه [علمی] داشتیم. (۹۱)
سپس [با توسل بهوسیله،] راهی را [برای سفر دیگر] دنبال کرد. (۹۲)
تا زمانی که میان دو کوه رسید، نزد آن دو کوه، قومی را یافت که هیچ سخنی را بهآسانی نمیفهمیدند. (۹۳)
[آنان با رمز، اشاره و با هر وسیله ای که ممکن بود] گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج [با کشتن و غارت و تخریب] در این سرزمین فساد میکنند؛ آیا میپذیری که ما مزدی برایت قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ (۹۴)
گفت: آنچه پروردگارم مرا در آن تمکّن و قدرت داده [از مزد شما] بهتر است؛ پس شما مرا با نیرویی یاری دهید [تا] میان شما و آنان سدّی سخت و استوار قرار دهم. (۹۵)
برای من قطعه های [بزرگ] آهن بیاورید [و در شکاف این دو کوه بریزید، پس آوردند و ریختند] تا زمانی که میان آن دو کوه را هم سطح و برابر کرد، گفت: [در کوره ها] بدمید تا وقتی که آن [قطعه های آهن] را چون آتش سرخ کرد. گفت: برایم مس گداخته شده بیاورید تا روی آن بریزم. (۹۶)
[هنگامی که سد ساخته شد] یأجوج و مأجوج نتوانستند بر آن بالا روند، و نتوانستند در آن رخنه ای وارد کنند. (۹۷)
[ذوالقرنین پس از پایان یافتن کار سد] گفت: این رحمتی است از پروردگار من، ولی زمانی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را درهم کوبد [و به صورت خاکی مساوی با زمین قرار دهد]، و وعده پروردگارم حق است. (۹۸)
و در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط، موج میزنند، رهایشان میکنیم و در صور دمیده شود، پس همه آنان را [در عرصه قیامت] گرد میآوریم. (۹۹)
و دوزخ را در آن روز [بهصورتی بسیار ترسناک] برای کافران آشکار می کنیم. (۱۰۰)
همان کسانی که دیده [بصیرت] شان از یاد من در پرده [غفلت] بود، و نمیتوانستند [سخن خدا را] بشنوند. (۱۰۱)
آیا کسانی که کافرند، پنداشته اند که بندگانم را، بهجای من سرپرستان خود میگیرند [برای آنان در دنیا و آخرت کاری انجام می دهند؟! چنین نیست قطعاً] ما دوزخ را برای پذیرایی کافران آماده کردهایم. (۱۰۲)
بگو: آیا شما را از زیان کارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ (۱۰۳)
[آنان] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدررفته [و گم شده است] درحالی که خود میپندارند، خوب عمل می کنند. (۱۰۴)
آنان کسانی هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال] را بهوسیله او منکر شدند، در نتیجه اعمالشان تباه و بیاثر شده است، پس روز قیامت میزانی برای [محاسبه اعمال] آنان برپا نمیکنیم. (۱۰۵)
این است [وضع و حال زیانکاران] به سبب آنکه کفر ورزیدند و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند. (۱۰۶)
مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، بهشت های فردوس جای پذیرایی آنان است. (۱۰۷)
در آن جاودانهاند و از آن درخواست انتقال بهجای دیگر نمیکنند. (۱۰۸)
بگو: اگر دریا برای [نوشتن] کلمات پروردگارم [که مخلوقات او هستند] مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، یقیناً دریا پایان مییابد، و اگرچه مانند آن دریا را به کمک بیاوریم. (۱۰۹)
بگو: جز این نیست که من هم بشری مانند شمایم که به من وحی میشود که معبود شما فقط خدای یکتاست؛ پس کسی که دیدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را امید دارد، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند. (۱۱۰)